هاناهانا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره

هانا کوچولوی ما - بهانه زندگی

شیرین زبونی

دختر خوشگلم اونقدرررررررررر سر هممون شلوغه حتی تو   که فرصت نمی کنم وبلاگتو به روز کنم. عکس هم که به زور باید ازت بگیرم به خدا. تا دوربین می بینی بیش فعال میشی  ما از اون دفعه که رفتیم استخر یه عالمه کار کردیم. یه روز خانه کودک تماشا رفتیم با مشکات (مشتات به قول شما) ، راستین، هیراد و سبحان. عکساش پیش خاله مریمه مامان سبحان. ایشالا می گیرم میذارم بعدا.  خب دیگه چبکار کردیم؟  .... آهان، داریم اسباب کشی می کنیم چون صاحبخونه مون خیلی آدم بدیه نذاشت ما بمونیم تو خونه تا دو ماه دیگه که خونه خودمون آماده میشه. پس رفتیم یه جا دیگه اجاره کردیم. از امشب هم باید بیفتیم به جون وسایل.  حالا از حرفایی که می زنی بگم -...
30 مرداد 1392

یک روز استخر یک روز خانه کودک

یک روز 5شنبه با دوستای خوبمون رفتیم استخر. خاله صفورا هم زحمت کشید و یواشکی دوربین آورد تا از شماها عکس بگیره. تو همش توی تیوپت بودی و خیلی خوش گذشت بهت. گاهی هم می نشستی کنار استخر و می گفتی 1 2 3 می پریدی تو بغل من... خیلی بهت خوش گذشت. البته بعدش بچه ها مریض شدن که معلوم نیست چیه. اینم عکس استخر   فرداش هم با خاله حدیث و مشکات، خاله یاسی و رادین، خاله شیما و رهام و خاله سیما و وانیا رفتیم خانه کودک دنیای نور. اونجا بود که رادین و وانیا هم اون مریضی رو گرفتن!   از شیرین زبونیات هم هرچی بگم کمه. راستی عکسای آتلیه که تو نت برگ گرفته بودم هم اماده شده. خیلی خانومه بد عکس می گرفت اما اسکن می کنم و عکسشو می...
5 مرداد 1392
1